مسابقه رفتن؛ کاش به شما بر میخورد!
دلیل این همه رفتن چیست؟ چرا بازیکنان و مربیان خارجی پس از یک سال چمدانهایشان را میبندند؟
رضا درویش، مدیرعامل باشگاه پرسپولیس در مورد پیشنهادهایی که برای جذب عبدالکریم حسن رسیده، میگوید: «خودش به من گفته دوست دارم بروم، چون خانوادهام راحتتر هستند.» سه روز پیش هم گئورگی گولسیانی در بخشی از مصاحبهاش با یک رسانه خارجی گفته بود: «ایران کشور خاصی است و زندگی در آنجا به خصوص با دوری از خانواده کار آسانی نیست.»
یکی، دو نفر هم نیستند البته؛ پاکو خمز، سرمربی پیشین تراکتور در مورد جدایی ناگهانیاش به روزنامه معتبر مارکا گفته بود: «دخترانم از زندگی در ایران خوشحال نبودند و از من میخواستند آنجا را ترک کنیم.» برانکو ایوانکوویچ که خودش سالها در ایران زندگی کرده بود، زمستان گذشته در پایان سه دور مذاکره به مدیران پرسپولیس پاسخ منفی داد و گفت: «خانوادهام میگویند دیگر نباید خارج از اروپا کار کنی»، هرچند بلافاصله با پذیرش پیشنهاد هدایت تیم ملی چین، هشت هزار کیلومتر دورتر از زاگرب مسافر پکن شد!
اوسمار ویرا که در ایران بخت طلایی سرمربیگری در پرسپولیس و قهرمانی در لیگ برتر را پیدا کرد، تایلند را به ادامه حضور روی نیمکت سرخپوشان ترجیح داد و روبرتو تورس، ستاره موثر اسپانیایی هم همین چند روز پیش تصمیم گرفت برای همیشه از ایران برود. این سیاهه را تا صبح سحر میشود ادامه داد؛ از وینفرد شفر که رفت و آن مصاحبه جنجالی را کرد تا لوکادیا که کوچ ناگهانی را به قیمت شکایت و دادگاه و جریمه چند صد هزار دلاری پذیرفت.
خب البته وقتی فوج فوج جوانان مستاصل وطن، پشت به خاک و خاطراتشان شوکران هجران را سر میکشند و از میهن میروند، دیگر از این غریبهها چه انتظاری میتوان داشت؟ بزرگترین ستارههای دنیا، همین بیخ گوشمان در دوبی ویلا و عمارت دارند، ما اما معطل حفظ بازیکنان و مربیان درجه سه هستیم و هر روز نگرانیم که مبادا بگذارند و بروند. گناهی هم ندارند؛ شاید ترجیحشان این است که کنار همسر و فرزندانشان زندگی کنند؛ جایی که برای دسترسی به یک اینترنت حلزونی و بیکیفیت جان به لب نشوند و رفع فیلترینگ، از بزرگترین وعدههای انتخابات ریاستجمهوریاش نباشد! رویایی که شما میفروشید، پیش پا افتادهترین خاطرات اینهاست...